ماجرای مک‌فارلین ورابطه ایران وآمریکا

ماجرای مک فارلین یکی از اولین تلاشهای ایران وآمریکا برای رفع تنش  ها بین دو کشور در دوران جنگ ایران وعراق دردهه 60 بود که شکست خورد واین گزارش به این ماجرا می پردازد. یک سوی این ماجرا معامله سلاح بود وسوی دیگر ازادی گروگان های امریکایی درلبنان بود  در کنار این هدف مقطعی،  امریکا تلاش مزبور هدف درازمدت ارتباط استراتژیک و نزدیک با ایران را نیز دنبال می‌کرد. این اقدامات، صرف‌نظر از موفقیت یا شکست، از ناحیه طرفین سرّی قلمداد شده و در همین سطح پی‌گیری می‌شد. تا این‌که درج گزارشی مخلوط از واقعیات و اکاذیب از سفر یک هیئت امریکایی به ایران در هفته‌نامه لبنانی <الشراع> مورخ 12/8/1365، فضایی متفاوت ایجاد کرد.(1) به دنبال انتشار این گزارش، آقای هاشمی رفسنجانی با توصیهِ امام خمینی، در مراسم 13 آبان به تشریح سفر <مک‌فارلین> و همراهان وی به ایران پرداخت و به این ترتیب ابتکار عمل این جریان به‌دست ایران افتاد و بحرانی بزرگ و طولانی برای دولت امریکا ایجاد گردید. در آن سو، دولت امریکا چند روزی را با خودداری از بیان واقعیت و تأکید بر بی‌طرفی امریکا در جنگ ایران و عراق و ممنوعیت فروش سلاح امریکایی به ایران، پشت‌سر گذاشت. تعدادی از رسانه‌های امریکایی نیز با ادعای این‌که در این جریان سلاح‌هایی از اسرائیل به ایران ارسال شده یا این‌که اسرائیل واسطه انتقال سلاح به ایران بوده‌است، کوشیدند بخشی از فشارها و بحران ایجاد شده در امریکا را به ایران منتقل کنند، اما سرانجام پس از ده روز از افشای این ماجرا، رئیس‌جمهوری امریکا (ریگان) رسماً به این جریان اعتراف کرد و به دفاع و توجیه آن پرداخت. ریگان دلایل اقدام خود را تجدید روابط با ایران، خاتمه جنگ ایران و عراق، محو کردن تروریسم دولتی و خرابکاری و تأُثیر در امر بازگشت گروگان‌ها از لبنان اعلام کرد.

 افشای سفر یک هیئت امریکایی به ایران هرچند در داخل ایران نیز واکنش‌ها و تفسیرهایی درپی‌آورد ولی نوع برخورد امام و آقای هاشمی در بازگوکردن نسبتاً صریح ماجرا، به‌جای تنش، موجب افزایش وحدت ملی در این باب‌شد و در این‌جا اعتماد بی‌نظیر مردم و نخبگان به ‌شخص امام خمینی، که او را منزه از هرگونه بند و بست و اقدامی خلاف منافع اسلام و ایران می‌دانستند و نیز برای وی قابلیت و توانایی برخوردهای این‌چنینی را با امریکا، قائل‌بودند، نقش اصلی و عمده را ایفا کرد. از سوی دیگر، این‌گونه برخوردها بازتاب گسترده‌ای در محافل داخلی امریکا و رسانه‌های جمعی دنیا داشت و تغییرات متعددی را در کاخ سفید و شورای امنیت ملی امریکا باعث شد. که در ادامه  به نقل از کتاب ماجرای مک فارلین نوشته یحیی فوزی ودیگران  نگاهی به این ماجرا خواهیم داشت:

 در دهم آذر 1365 ریگان برای کاستن از فشارها، سه تن را برای تحقیق درباره عملکرد شورای امنیت ملی امریکا در ارتباط پنهانی با ایران، برگزید که عبارت بودند از: 1- <جان‌تاور> سناتور محافظه‌کار و رئیس کمیسیون تحقیق در این زمینه، 2- <ادموند ماسکی> وزیر اسبق خارجه و 3- <برنت اسکوکرافت> مشاور اصلی سیاست خارجی چند رئیس‌جمهور سابق جمهوری‌خواه.

 این گروه پس از سه ماه تحقیق، گزارش خود را به رئیس‌جمهور امریکا ارائه داد. در خصوص این گزارش(1) توضیح چند نکته ضروری به نظر می‌رسد:

 1) گزارش را امریکایی‌ها تنظیم کرده‌بودند و حفظ منافع ملی امریکا و رعایت حیثیت سیاسی این کشور مورد نظر آنان بوده‌است.

 2) برخی از افراد کلیدی همچون <پویندکستر> رئیس شورای امنیت ملی، سرهنگ دوم < نورث> و<ریچارد سکو> ژنرال بازنشسته، از حضور در مقابل هیئت تحقیق و ادای توضیحات خودداری کردند.

 3) یادداشت‌ها و صورت جلسات مهم در اختیار هیئت تحقیق قرار نگرفته و برخی نیز به طور ناقص به هیئت ارائه شده‌است.

 4) خود هیئت تحقیق برخی مطالب را امنیتی تشخیص داده و از ذکر آن در گزارش خودداری کرده‌است.

 به رغم تمامی مسائل مذکور، از یک سو، ضعف مفرط امریکا در این ماجرا و زیر پاگذاشتن اصول سیاسی از نوع امریکایی در ایجاد ارتباط، و از سوی دیگر، نوع رفتار ایران به گونه‌ای بوده‌است که بخش‌های متعددی از این گزارش نیز این قضاوت را منطقی نشان می‌دهد که ایران در این ماجرا دست بالا را داشته‌است.

 این گزارش را هیئت بررسی‌کننده، به نام <ماجرای ایران کنترا> منتشر کرد که ظاهراً قصد بر آن بوده‌است که با اصلی کردن یکی از موضوعات فرعی ماجرا (تخصیص مقداری از سود فروش اسلحه به ایران برای ضدانقلابیون نیکاراگوا، یعنی کنتراها) موضوع اصلی حتی‌الامکان به شکلی فرعی‌تر جلوه کند، ولی جالب این‌که در بازتاب‌های بعدی آنچه مورد توجه نقادان و مفسران قرارگرفت، تلاش امریکا برای ایجاد ارتباط و خصوصاً مبادله اسلحه با گروگان‌ها بود و موضوع کنتراها به صورت فرعی آن هم در بُعد حقوقی – نه در ابعاد سیاسی – مورد توجه قرارگرفت.

 حاصل این ارتباط پنهانی برای ایران، دریافت 8 مورد سلاح و لوازم یدکی در تاریخ‌های جداگانه، شامل 2008 قبضه موشک ضدتانک تاو، 18 قبضه موشک ضدهوایی هاوک و قطعات یدکی پرتاب‌کننده این موشک‌ها بود.

 همچنین از شروع این ارتباط، فقط دو گروگان امریکایی در 24 مهر و 11 آبان 1365 آزاد شدند، ولی سه تن دیگر نیز در 18 و 21 شهریور و 21 مهر 1365 در بیروت به گروگان گرفته شدند که اولی بلافاصله آزاد شد و دو تن دیگر تا مدت‌ها در گروگان بودند.

 توجه به گزیده‌ای از قضاوت هیئت بررسی‌کننده <ایران کنترا> و همچنین سخنان آقای هاشمی که دربرگیرنده کلیات ماجرا است و برگزیده‌ای از بیانات امام خمینی در این باره که در این‌جا درج می‌شود، می‌تواند در تبیین اصل موضوع و نیز ترسیم پیامدها و بازتاب‌های ماجرایی که هنوز همه جوانب آن اعلام نشده‌است، به‌خوانندگان این مقدمه کمک کند.

الف) گزیده‌ای از اظهارنظر هیئت بررسی‌کننده امریکایی متشکل از جان‌تاور، ادموند ماسکی و برنت اسکوکرافت دربارهِ ماجرای مک‌فارلین:

 <ارسال اسلحه به ایران یک اقدام پنهانی بود که مستقیماً مغایر با سیاست‌های مهم و اعلام‌شده قوه مجریه به شمار می‌آید، اما خود این اقدام حاوی یک تناقض اساسی بود. از ابتدا دو هدف آشکار بود: فتح بابی استراتژیک به‌سوی ایران و آزادی اتباع امریکایی که در لبنان به گروگان گرفته شده‌بودند. به نظر می‌رسد فروش اسلحه به ایران به منظور ایجاد راه‌هایی برای تحقق دو هدف فوق صورت گرفت. این کار همچنین به کسانی که منافع دیگری نیز داشتند، فرصت داد و برخی از آنان در اثر معاملات فروش اسلحه امریکایی به ایران، سودهای مالی می‌بردند. در حقیقت فروش اسلحه به ایران به طور یکسان برای تحقق هر دو هدف مناسب نبود. اسلحه چیزی بود که ایران خواهان آن بود، اگر چه تمام آن چیزی که امریکا به‌دنبال آن بود، آزاد شدن گروگان‌ها نبود.

 فروش اسلحه در مقابل آزادی گروگان‌ها می‌توانست اهداف هر دو طرف را برآورده سازد، اما چنانچه هدف امریکا فقط داشتن روابط گسترده‌تر و استراتژیک با ایران بود، فروش اسلحه می‌بایست قبل از هر چیز مشروط به قرار دادن عوامل این رابطه باشد. در این زمینه، معامله فروش اسلحه در مقابل آزادی گروگان‌ها برای حصول رابطه استراتژیکی گسترده‌تر می‌تواند اثر عکس داشته‌باشد.

 به علاوه، آزادی گروگان‌ها ایجاب می‌کرد که بر حزب‌الله که می‌تواند اغلب رادیکال‌ترین عوامل رژیم ایران را در برگیرد، اعمال نفوذ شود، لیکن نوع ایجاد فتح باب استراتژیک مورد نظر امریکا آن گروهی را شامل می‌شد که عوامل میانه‌روتر به حساب می‌آمدند.

 مقامات امریکایی که در این ابتکار دخالت داشتند به نظر می‌رسد سه عقیده متفاوت از یکدیگر داشته‌اند: از نظر بعضی از آنان انگیزه اصلی ظاهراً فتح بابی استراتژیک با ایران بود؛ برای برخی دیگر ایجاد رابطه استراتژیکی دست‌آویزی قابل قبول برای فروش اسلحه در مقابل آزادی گروگان‌ها درآمد و باز هم برای برخی به طور کلی این ابتکار از ابتدا یک معامله فروش اسلحه در ازای آزادی گروگان‌ها بود، به هر منظور که این کار انجام گرفته‌باشد.

 تقریباً از همان آغاز، این ابتکار به‌صورت یک سری معاملات فروش اسلحه در مقابل آزادی گروگان‌ها درآمد. ارسال تسلیحات در نوامبر 1985 (آبان و آذر 1364) مستقیماً مرتبط با آزادی یک گروگان بود. در واقع ارسال اسلحه در اوت و سپتامبر (مرداد و شهریور 1365) می‌تواند چیزی جز یک معامله فروش اسلحه در مقابل گروگان‌ها نبوده باشد. تا 14 ژوئیه 1985 (24 خرداد 1365) پیشنهاد خصوصی برای فروش صد موشک <تاو> به ایران در ازای کمک ایرانیان به تضمین آزادی کلیه گروگان‌ها تقدیم کاخ سفید گردید و با رئیس‌جمهوری مورد بحث قرارگرفت. آنچه که عملاً رخ داد و حداقل تا آن‌جا که مربوط به ارسال تسلیحات سپتامبر می‌شود، شامل ارتباط مستقیم فروش اسلحه و آزادی گروگان‌ها است.

 ابتکار همچنان به معنای ایجاد رابطه گسترده‌تر استراتژیک توصیف می‌گردید، اما آن عوامل هرگز به طور واقعی محقق نشدند. در حالی که ملاقات در سطح عالی میان مقامات ارشد امریکایی و ایرانی همچنان به‌صورت موضوع مذاکره باقی ماند، ولی هرگز انجام نپذیرفت. اگرچه آقای مک‌فارلین در ماه مه 1986 (خرداد 1365) به تهران سفر کرد ولی مقامات بلندپایه ایرانی که به وی وعده ملاقات با آنها داده شده‌بود، هرگز ظاهر نشدند. طی مذاکرات بین مقامات امریکایی، به‌نظر می‌رسید که بر چشم‌انداز آزادی گروگان‌ها و ایجاد رابطه استراتژیک تأکید شده‌باشد. حتی اگر این توضیح قابل قبول باشد که فروش اسلحه و موضوع گروگان‌ها نشان‌دهنده حسن‌نیت و جدیت هدف هر یک از طرفین بود، این امر به وضوح توسط معامله سپتامبر صورت پذیرفته‌بود، به‌طور صریح‌تر این مطلب واقعیت دارد که فروش تسلیحات در مقابل آزادی گروگان‌ها صورت نگرفت؛ فروش اسلحه در ازای دریافت پول انجام پذیرفت و به ایران هم فروخته شد نه به تروریست‌هایی که گروگان‌ها را در اختیار داشتند. ایران به وضوح خواهان خرید اسلحه بود، با این حال [همیشه] تمایل امریکا نیز برای فروش مستقیم مشروط به آزادی گروگان‌ها بود، اگرچه ایران می‌تواند ادعا نماید که خودش گروگان‌ها را در اختیار نداشته‌است، با این حال تمام ترتیبات براساس توانایی ایران جهت تضمین آزادی آنان انجام پذیرفت.

 در حالی که امریکا در صدد آزاد نمودن گروگان‌ها از این طریق بود، شدیداً سیاست‌هایی را دنبال می‌کرد که به طرز عجیبی مغایر با چنین تلاش‌هایی بود. حکومت ریگان بالاخص با این اعلان به سر کار آمده‌بود که موضعی سرسختانه علیه تروریسم در پیش گرفته‌است و همچنان نیز آن را دنبال می‌کند. در دسامبر 1985 (آذر و دی 1364) دولت امریکا بررسی اصلی خود را تحت ریاست معاون رئیس‌جمهور به اتمام رساند و نتیجه آن، تأکید مجدد و شدید امریکا بر مخالفت با اشکال مختلف تروریسم و سوگند برای یک جنگ کلی علیه تروریسم و منبع اصلی آن بود. دولت امریکا همچنان بر فشار خود بر متحدینش جهت عدم فروش اسلحه به ایران و ندادن هیچ‌گونه امتیازی به تروریست‌ها ادامه داد.

 هیئت معتقد است که ایجاد فتح باب استراتژیک با ایران می‌توانست در راستای منافع ملی باشد. ولی امریکا هرگز نمی‌بایست خود مستقیماً یک طرف ارسال اسلحه شود. معاملات اسلحه در مقابل آزادی گروگان‌ها نه تنها کمکی به قضیه نمی‌کند بلکه فقط می‌تواند انگیزه‌ای برای گروگان‌گیری آتی باشد.

 به عنوان نقض تحریم فروش اسلحه توسط امریکا، این امر می‌توانسته ممنوعیت فروش اسلحه توسط سایر کشورها را نیز از میان بردارد. این عمل می‌تواند موازنه نظامی میان ایران و عراق را متزلزل نموده و برای کشورهای خلیج[فارس] و منافع غرب در آن منطقه نیز خطرات بعدی به همراه داشته‌باشد. معاملات فروش اسلحه در مقابل آزادی گروگان‌ها به رژیمی پاداش داد که علناً از تروریسم و گروگان‌گیری حمایت می‌کند. انجام دادن این‌گونه معاملات، این خطر را افزایش می‌داد که امریکا به ویژه در جهان اعراب به مثابه مخلوق اسرائیل به شمار آید. به متحدین و دوستان امریکا در منطقه این طور القا شد که امریکا سیاست خود را به نفع ایران تغییر داده‌است و این سؤال را مطرح نمود که آیا می‌توان به بیانیه‌های سیاسی امریکا اعتماد کرد؟!

 مأموریت مک‌فارلین به تهران بدون هیچ‌گونه برنامه‌ریزی قبلی و با انتظاراتی کاملاً متفاوت از سوی هر دو طرف، انجام پذیرفت. این کار می‌توانست به شکست این مأموریت کمک کرده‌باشد. اما اشتباه‌های بسیار جدی‌تری وجود داشت، بدون بررسی و مطالعه کافی به ایرانیانی که بالقوه به جنگ ایران و عراق اهمیت فراوانی می‌دادند، مطالب اطلاعاتی داده شد.

 در ملاقات با کانال دوم که از پنجم تا هفتم اکتبر 1986 (14 تا 16 مهر 1365) صورت گرفت، سرهنگ نورث دسترسی خود به رئیس‌جمهور را تحریف نمود. با <قربانی‌فر> در مورد گفت‌وگوهایی که با رئیس‌جمهور داشت – و همه نیز غیرواقعی بود – صحبت کرد. وی بدون اجازه، تغییر سیاست امریکا علیه عراق به طور اعم و علیه شخص صدام حسین به طور اخص را بیان داشت. و سرانجام در دستور کار 9 ماده‌ای که در 26 تا 28 اکتبر (4 تا 6 آبان) مورد بحث قرارگرفت، وی بدون داشتن اجازه، امریکا را متعهد به موضعی مغایر با سیاست مشخص این کشور در قبال زندانیان کویت ساخت.

 عملکرد مذاکره‌کنندگان با قربانی‌فر و کانال دوم به طریقی انجام پذیرفت که حاکی از ناپختگی محض بود. مذاکرات جهت انجام معامله با واسطه‌هایی که متعلق به رژیمی هستند که مخالف منافع امریکا هستند، کاملاً سطحی صورت گرفت و دست امریکا کراراً رو شد و نقش این کشور به‌طور غیرماهرانه باز می‌شد. ترتیبات جهت تضمین این‌که امریکا گروگان‌ها را در قبال مبادله با اسلحه به دست آورد، با شکست روبه‌رو شد. سرهنگ نورث کراراً اجازه داد که تسلیحات بدون آزادی حتی یک گروگان، ارسال گردد.

 چنانچه یکی از اشتباهات در خط مشی‌ها که مورد بررسی قرارگرفت، اجتناب می‌شد، تاریخ کشور یک زخم کم‌تر، یک شرم‌ساری کم‌تر و یک فرصت کم‌تر برای دشمنان جهت از بین بردن اصولی که این کشور درصدد حفظ و پیش‌برد آن در جهان است، فراهم می‌کرد.

 در مجموع، این پیشنهادها به آنهایی ارائه شده‌است که خود را در وضعیتی مشابه آنچه ما مورد بررسی قرار دادیم، می‌دانند. یعنی وضعیتی که تحت فشار بودیم با زمانی محدود، اطلاعات ناقص و مزاحمت‌هایی که در نتیجه افشای بی‌موقع [به آن] برخورد کردیم؛ در چنین شرایطی، بهبود ناچیز در کار می‌تواند ثمرات عجیبی داشته‌باشد.>

ب) اظهارات آقای هاشمی‌رفسنجانی در مصاحبه با کیهان هوایی (19/1/1366) درباره گزارش هیئت امریکایی بررسی کننده ماجرای مک‌فارلین:

 < تا آن جایی که من [گزارش تاور را] خوانده‌ام، نشان می‌دهد که مأموریت این کمیسیون این بود که این قطعه تاریخ را به گونه‌ای تدوین کنند که حتی‌الامکان ضررهایی را که امریکاییان کردند، کم کنند. البته همه این را می‌دانند که این ضررها را کلاً نمی‌توانند از بین ببرند چون دستشان بسته است، یعنی آنها نمی‌توانستند همه مسائل را ندیده بگیرند چون خیلی از این مسائل منتشر شده‌است. علاوه‌براین، یک طرف قضیه ما بودیم و ما این جا اسنادی داریم که آنها ندارند، یعنی ما نوارهایی داریم که آنها ندارند و ممکن است روزی با صدای خود اشخاص منتشر شود، ضمن این‌که آنان بیشتر از ما ضرر می‌کنند ولی ما هم اسناد محکم‌تری داریم. مسئله دیگر تضادی است که بین دو گروه در امریکا وجود دارد و باعث شد عده زیادی حرف بزنند و خیلی از چهره‌ها بر ملا شدند. بنابراین امریکاییان دستشان بسته بود. با این‌که مأموریت کمیسیون تاور این بوده که تاریخ را گریم کند و یک مقدار هم گریم کرد و قصد داشت در جهت مشخص کردن بیشتر حضور اسرائیل در داخل این جریان و در جهت تبرئه کردن شخص ریگان و شخصیت کاخ سفید عمل کند، ولی باز هم بعضی چیزها را مبهم گذاشته‌است. با وجود این، در چیزهایی که مجبور به اعتراف آن شدند، نقاط ضعف آن برای امریکا نسبت به نکات قوتش خیلی بیشتر است. تقریباً تمام چیزهایی را که ما علیه امریکایی‌ها ادعا کرده‌بودیم، بعضی از آنها در این گزارش به طور روشن و بعضی از آنها خیلی کم‌رنگ تأیید شده‌است. در کل، نقاط ضعف امریکایی‌ها روشن شد. عدم انسجام در حاکمیت امریکا واضح شد. مشکلات حاکمیت امریکا روشن شد. نیاز امریکا به انقلاب اسلامی ایران روشن شد. ضعف امریکا در لبنان به خوبی روشن شد. شعارشان که سال‌ها است تکرار می‌کنند این بود که حاضر نیستیم در مسائل گروگان‌گیری باج بدهیم، [ولی] معلوم شد که دروغ می‌گویند و باج داده‌اند. اینها که به فرانسه و انگلیس و دیگران می‌گفتند شما باج ندهید، خودشان باج دادند؛ البته قبلاً هم باج داده‌بودند. در رابطه با هواپیمای تی دبلیو آنها حدود هزار نفر زندانی را آزاد کردند که خودم آن‌جا دخالت کرده‌بودم. پس آنها یک بار دیگر هم باج داده‌بودند. هر چیزی که در این قضیه کشف شد، به نفع ما بود.

 ما یک روال خیلی معمولی را در پیش گرفتیم و این بار نیز کاری بیش از آنچه در این هفت سال می‌کردیم، نکردیم. هر بار ما از یک دلال اسلحه که می‌تواند یک قاچاقچی یا یک مأمور سیا و یا یک سرمایه‌دار غیرصحیح باشد، اسلحه می‌خریدیم و این طبیعی است که ما نیازهای خودمان را تأمین کنیم. همین حالا هم حاضریم به آزادی گروگان‌ها کمک کنیم. ما مسئولیتی در لبنان نداریم ولی قبول داریم برای این‌که یک انسان راحت شود، کمک کنیم. امریکایی‌ها در تلاشی که برای برقراری رابطه با جمهوری اسلامی ایران آغاز کرده‌بودند، شکست خوردند؛ این مسئله را آقای ریگان، آقای شولتز، واینبرگر و حتی مخالفین ریگان گفته‌اند. حتی نمایندگان کنگره که با او خوب نیستند و دمکرات‌ها گفته‌اند که ما اصل سیاست ریگان را می‌پسندیم که “باید با ایران رابطه برقرار کنیم.” عمده مسئله این است که آنها همه کاری برای نزدیک شدن به ما انجام دادند و می‌خواستند با یک تماس [آن را] شروع کنند. برای رفع این خصومت‌ها می‌خواستند با مسئولین جمهوری اسلامی تماس برقرار کنند ولی در این جا سخت شکست خوردند. آنها یک مقدار جاهلانه اقدام کردند، خیلی کودنی به خرج دادند که مقامات بلندپایه خود را با یک هواپیمای باری همراه با قطعات به ایران فرستادند! این هواپیما که برای حمل اسلحه آمده‌بود، مال امریکا هم نبود، هواپیمایی بود که برای ما [به صورت] قاچاق قطعات می‌آورد و بدون جلب موافقت ما و بدون زمینه‌سازی به ایران آمد و به تعبیری [آنها] یک کار احمقانه کردند. البته ما نمی‌خواهیم بی‌ادبی کنیم ولی خودشان این تعبیر را به کار بردند و این کار را انجام دادند ولی از یک واسطهِ اسلحه فریب خوردند و مناسب نبود که یک جایی مثل کاخ سفید، فریب بخورد و از یک واسطه ما شکست بخورند. افتضاح اصلی در همین نکته است و پیروزی اصلی ما هم همین است. این‌که در جنگیم و علی‌رغم این‌که واقعاً به قطعات امریکایی برای استفاده از تسلیحات موجود در کشور نیاز داریم، اما اصول خود را حفظ کردیم و گفتیم که ما با امریکایی‌ها حاضر نیستیم در سطح مقامات رسمی تماس بگیریم و خیلی مسلط با آنها برخورد کردیم و خشونت به‌خرج ندادیم، آنها را تحت نظر گرفتیم، تخلیه اطلاعاتی کردیم، همه حرف‌هایشان را فهمیدیم ولی هرگز با آنها به طور رسمی حرف نزدیم.

 در گزارش‌های این کمیسیون جملاتی را نقل کرده‌اند که ایرانی‌ها این طور گفته‌اند یا آن طور گفته‌اند و همه این حرف‌ها هم دروغ است. وقتی آنها که به این‌جا آمده بودند به ما گفتند که روس‌ها 36 لشکر در مرز جنوبی آذربایجان مستقر کرده‌اند و می‌خواهند به شما حمله کنند و یک نقشه هم به ما دادند که این نقشه را نیز به دنیا نشان خواهیم داد. یک نقشه فرستادند و گفتند که این یک نقشه ماهواره‌ای است و در آن نقشه خط‌هایی که شوروی می‌خواهد نفوذ کند [نشان داده بودند.] مثلاً از ارس، از خزر و غیره. برنامه آنها این بود که بگویند شوروی هم می‌خواهد با شما بجنگد. آنها دو هدف را با طرح این مسئله تعقیب می‌کردند: یکی این‌که ما نیروهایمان را در جنگ عراق به کار نبندیم و یکی این‌که مبادا ما به شوروی‌ها یک مقدار نزدیک بشویم و روابطمان را حسنه کنیم. آن موقع موفق نشدند و حالا در کمیسیون تاور این مسئله را گنجانده‌اند و گفته‌اند که “ایرانیان این طور می‌گفتند” و این شیطنت‌ها را دارند ادامه می‌دهند.>

 ج) قسمتی از بیانات امام خمینی در تاریخ 29/8/1365

در دیدار با مردم، دربارهِ ماجرای مک‌فارلین

 <یک امر مهمی که در این روز عید باید به همه تبریک عرض بکنم، این انفجار عظیمی است که در کاخ سیاه واشنگتن رخ داد و این رسوایی بسیار مهمی که برای سران کشور امریکا پیدا شد. شما اگر ملاحظه بکنید و ببینید که در تمام دنیا، در سراسر جهان، مطبوعاتشان و رسانه‌هاشان و خطابه‌هاشان، تمام متوجه این معناست که سرپوشی بگذارند بر این رسوایی که برای رئیس‌جمهور امریکا پیش‌آمد. رئیس‌جمهور امریکا در این رسوایی باید عزا بگیرد و کاخ سفید مبدل به کاخ سیاه بشود، گرچه همیشه بوده‌است. لکن این متفرقه‌گویی و اضطرابی که در کاخ سفید پیدا شد و در طرفداری امریکا، حکایت از عظمت مسئله می‌کند.

 یک مقام عالی‌رتبه- به قول خودشان- از امریکا به طور قاچاق و با تذکره جعلی وارد ایران می‌شود، در صورتی که ایران نمی‌داند چی است. به مجردی که وارد می‌شود معلوم می‌شود که این از مقامات امریکا است، ایران او را در یک جایی تحت نظر قرار می‌دهد و او با هرکسی خواسته‌است ملاقات کند، ملاقات نمی‌کند. اونی که ادعا می‌کند “اگر من به شوروی رفته‌بودم رئیس شوروی سه مرتبه به دیدن من می‌آمد،” گمان می‌کند این جا هم شوروی است! این جا کشور اسلام است؛ این جا، نه کرملین قابل این است که ازش ذکری بشود و نه کاخ سیاه، این‌جا کشور رسول خداست. این جا کشور حضرت صادق است؛ این جا پاسدارهای ما شرافت دارند بر کاخ‌نشین‌ها؛ این جا بسیجی‌های ما و امت ما شرافت دارند بر تمام کاخ‌نشین‌های عالم و همه کسانی که ادعای پوچ خودشان را می‌کنند و گمان می‌کنند که باید عالم پیش آنها خاضع باشد. آنهایی که می‌گفتند ما چه می‌کنیم و چه می‌کنیم و قطع رابطه می‌کنیم و از این مسائل می‌گفتند، امروز معلوم شد با عجز و ناله در پیشگاه این ملت آمده‌اند و می‌خواهند که رابطه برقرار کنند، می‌خواهند عذر تقصیر بخواهند و ملت ما قبول نمی‌کند.> د

به نقل از کتاب ماجرای مک فارلین نوشته یحیی فوزی ودیگران

درباره نویسنده