پژوهش بدنبال معرفت به حقیقت است و همیشه در پی پاسخ به این است که آن چیزی که هست چیست؟ یکی از ارکان مهم پژوهش روش پژوهش است.. دکارت روش را راهی میداند که به منظور دستیابی به حقیقت در علوم باید پیمود .روش مجموعه ای از شیوهها و تدابیری است که برای شناخت حقیقت و برکناری از لغزش در کشف حقیقت به کار برده میشود روش لازمه دانش است و هیچ دانشی بدون روش قابل تصور نیست اعتبار دستاوردهای هر دانش و تحقیقی بستگی به روشهایی دارد که در آن مورد استفاده قرار گرفته است .
این همایش با اهداف مختلفی در پژوهشگاه علوم انسانی برگزار شده است که هریک را می توان در راستای مسائل چالشی مهم در حوزه روش مطرح کرد که در ادامه به برخی از این مسائل مهم چالشی در حوزه روش در علوم انسانی اشاره می کنم :
1-چالش پارادایم های پژوهشی در علوم انسانی واجتماعی
یکی از مسائل مهم علوم انسانی کشمکش دیدگاه های متعدد ومتعارض روشی بوده است و رویاروئی پوزیتویسم وهرمنوتیک یکی از مهمترین چالشهای این حوزه نظری بوده است. واین سوال که تا چه حد می توان جامعه وانسان را با همان روشهای علوم طبیعی مطالعه کرد ؟ یکی از سوالات جدی ومباحث چالشی علوم انسانی می باشد
در طول تاریخ انسان برای تبیین و فهم واقعیات پیرامونی و حقایق هستی از روشهای مختلف تجربی عقلی شهودی و وحیانی استفاده کرده است و روش استقرایی- قیاسی را میتوان یکی از روشهای مهمی دانست که فهم انسان از جهان وعلم قدیم بر پایه آن استوار بود اما به تدریج بعد از رنسانس و در دوران جدید روش اصالت تجربه و استقرایی محض از اهمیت بیشتری برخوردار گردید و بخش مهمی از اندیشمندان معتقد بودندمیتوان از این طریق بر ضرورت و علیت پدیدهها دست یافت فرانسیس بیکن فیلسوف انگلیسی در قرن ۱۷ در کتاب ارغنون نو نوشت علم به قوانین طبیعت تنها از طریق تجربه و روش استقرایی( و نه تاملات عقلانی و قیاسی) به دست میآید
این اندیشمندان با تاثیرپذیری از پیشرفتهای حاصل شده در علوم طبیعی معتقد بودند که طبیعت قوانین معینی و دارد و انسان با به کارگیری روش تجربی و عقل عرفی و زبان ریاضی میتواند این قوانین را با دقت برای حل مسائل و مشکلات خود به کار گیرد و تصویری از علم ارائه شد که اهم اوصاف و ارکان آن تاکید بر استقراء هم در مقام داوری هم در مقام گردآوری ومقدم دانستن مشاهده بر تئوری بود وبراین اساس آنها بر بی نیازی از متافیزیک و اثبات پذیری تجربی بعنوان معیار علمی بودن و انباشتی و تکاملی دیدن رشد علم ووحدت روش علمی تاکید می کردند.
اما به تدریج از حدود نیمه قرن بیستم به این سو انتقادهای مهمی بر دیدگاه اثبات گرایانه در مورد هویت علم مطرح گردیده وبسیاری از پیش فرض های آن زیر سوال رفت و اندیشمندانی همچون پوپر ، لاکاتوش ، توماس کوهن و فایرا بند بر در هم تنیدگی علم و متافیزیک، تاثیر آفرینی متافیزیک بر علم ودر هم تنیدگی علم و ارزش و مشاهده و و نظریه تاکید کردند.
از سوی دیگر پیشرفتهای ناشی از کاربرد روش تجربی در علوم طبیعی منجر به آن شد که بخش مهمی از متفکران با تعمیم این روشهای پوزتیویستی برای شناخت انسان و جامعه بپردازند و معتقد بودند با به کارگیری روشهای حاکم در علوم تجربی طبیعی و مطالعه پدیدههای انسانی و اجتماعی میتوان قوانین حاکم بر آنها را کشف و از آن در حل و رفع مسائل و مشکلات بشری استفاده کرد دراین ارتباط اولین تلاشها در علم اقتصاد ، روانشناسی و جامعه شناسی مطرح گردید اگوست کنت علوم اجتماعی را نوعی مهندسی اجتماعی نامید و آدام اسمیت جریان اقتصاد را همچون گردش خون میدانست و علم اقتصاد را علمی مستقل از سیاست و مذهب و یک علم تجربی مطرح کردوفهم روان آدمی از طریق آزمایشهای تجربی دراولویت قرارگرفت.
اما به کارگیری روشهای علوم طبیعی در علوم انسانی از همان ابتدا با نقدهای جدی و مختلفی همراه بود یکی از جدیترین نقدها را میتوان در اندیشههای ویلهم دیلتای فیلسوف آلمانی اواخر قرن ۱۹ مشاهده کرد
دیلتای با نگاه وحدت گرایی روش شناختی علوم مخالف بود وجهان انسانی وفیزیکی را متفاوت می دانست ومعتقد بود که موضوع و روش علوم طبیعی با علوم انسانی متفاوت است .موضوع علوم طبیعی اشیا خارجی بدون اراده و معنا و مستقل از فاعل شناسا هستند اما موضوع علوم انسانی موجودی دارای اراده احساس و قصد است که معنای پدیدههای انسانی را بدون توجه به بستر تاریخی و فرهنگیان نمیتوان فهمید و علوم انسانی را نوعی علوم تفهمی و تاریخی میدانست که تنها میتوان آن را به صورت بین الاذهانی فهم کرد دیلتای میان علوم فیزیکی یا طبیعی از یک سو و علوم اجتماعی که آن را تاریخی مینامید از سوی دیگر تفاوت عظیمی قائل بود او با ادعای جهانشمولی دانشمندان علوم طبیعی که روشهای اثبات گرایانه را به کار میبردند مخالف بود و معتقد بود روش درست در علوم اجتماعی روش تحویل است زیرا ما در علوم انسانی با فهم سر و کار داریم و در علوم طبیعی با تبیین و توصیف.بعدها دیدگاه دیلتای توسط متفکران دیگری همچون گادامر منقحتر شد. وروش های هرمنوتیک و معنا کاوی مختلفی مطرح شد که عمدتاً بر اهمیت فهم معنا و زبان و تفسیر تاکید داشتند هرچند تفسیرگرایی ضمن نفی واقعیتی مستقل از کنشگران معتقدند که واقعیت اجتماعی در ادراک کنشگران و امری ذهنی است و بهترین تبیین را معناداری و قابل فهم کردن پدیدههای انسانی میدانند آنها نگاه پوزیتیویستی به واقعیت اجتماعی را نادرست دانسته و بر نارسایی تجربی صرف در شناخت پدیدهها تاکید داشتند و در مقابل پوزیتیویستها واقعیت اجتماعی تفسیرگرایان را جهانی تخیلی و جهانی برساخته کنشگران و برساخته قدرت میدانستند. اما علیرغم این چالشها دو پارادایم غالب بر علوم انسانی حاکم شد که هریک بر روشهای خاص متاثر از مبانی خود تاکید کردند . که شناخت بنیانهای این دو پارادایم غالب از جمله اهداف این همایش است.
در کنار این دو پارادایم مسلط پارادایم انتقادی و نیز شکل گرفت که نگاه متفاوتی به حقیقت وامکان کشف آن و انسان وعلوم انسانی داشت
در یک بررسی مقایسه ای می توان گفت : پوزیتیویسم دنیای اجتماعی را شبیه دنیای طبیعی میداند و معتقد است به همان روش مورد مطالعه قرار میگیرد همچنین جهان اجتماعی را عینی و فراتر از آگاهی و ذهنیت انسان میداند و لذا معتقد است در مطالعه رفتار اجتماعی امکان ارائه روابط علت و معلول به صورت روشن و واضح و تجربی وجود دارد و بر ضرورت کسب معرفت کسب معرفت معتبر پایا در علوم اجتماعی مشابه علوم طبیعی و فیزیک تاکید میکند
این پارادایم تصویری از علم ارائه میدهد که اهم اوصاف و ارکان آن تاکید بر استقراء هم در مقام داوری و هم در مقام گردآوری و مقدم دانستن مشاهده بر تئوری است و بر این اساس آنها بر بینیازی از متافیزیک و اثبات پذیری تجربی به عنوان معیار علمی بودن و انباشتی و تکاملی دیدن رشد علم و وحدت روش علمی تاکید میکنند
در حالی که تفسیرگرایی معتقد است دنیای اجتماعی متفاوت از دنیای طبیعی است و به قول دلتای وجود اراده انسان جهان را به دو قسمت طبیعی و انسانی تقسیم کرده که هر یک روش خاص خود را در مطالعه دارند و وجود ارادی آدمی هر نوع روابط علت و معلولی ثابت و دائمی را در جهان انسانی نفی میکند دنیای اجتماعی واقعیت عینی ندارد و محصول ذهن و تجربه انسانهاست و مستقل از رفتار روزانه آدمی نیست و تنها میتوان آن را فهم کرد و تحویل و تفسیر و معنا نمود و لذا بررسی موردی واقعیت روش مناسب است زیرا واقعیت اجتماعی در بستر زمان و مکان و فرهنگ ساخته میشود و نمیتوان آنها را تعمیم داد
رویکرد انتقادی هر چند معتقد است دنیای اجتماعی از دنیای طبیعی متفاوت است اما اصول اساسی شناخت آنها به هم مشابه است و رفتار انسانها نیز بر اساس روابط علی قابل توضیح است د محدود به زمان و مکان است دنیای اجتماعی از یک موجودیت عینی فرای آگاهی فردی برخوردار است و از طریق کنش جمعی و روابط ساختار اجتماعی تغییر میکند اما دنیای اجتماعی پیچیدهتر و دارای لایههای مختلفی است۰و تنها از طریق حواس کلیت آن قابل شناسایی نیست و لذا فهم مکانیزمهای پنهان موثر بر پدیدههای اجتماعی از اهمیت بیشتری برخوردار است
۰ پذیرش هر یک از این دیدگاهها بنیان نهادن فهم ما از پدیدههای انسانی مبتنی بر هر یک از این پارادایمها میتواند به نتایج و نسخههای متفاوتی برای چگونگی مواجهه با واقعیت و مسائل جامعه ارائه نماید و بیتوجهی به این پارادایمهای نظر۰نظری یا چند گونگی پارادایمی میتواند نوعی عدم تعادل و بیسازمانی را در ارائه راه حل برای مشکلات موجب شود استفاده از الگوهای پارادایمی متفاوت که از پیش فرضهای متفاوت و متعارض برخوردارند میتواند ساختارمندی اجتماعی کشور را دچار بیانضباطی و هرج و مرج در فعالیتهای اجتماعی کند به گفته یکی از محققان این تزلزل را میتوان در برنامههای توسعه در ایران قبل وبعد از انقلاب دید اقتصاد متاثر از پارادایم اثباتگرایی و فرهنگ متاثر از پارادایم تفسیری و امور سیاسی تحت تاثیر پارادایم انتقادی بوده است ایمان ۱۳۷۸
2- تلاشها برای آشتی چالش کمی گرائی وکیفی گرائی وطرح رویکردها ی ترکیبی در علوم انسانی
یکی دیگر از اهداف این همایش طرح رویکردهای جدید در حوزه روش پژوهش در علوم انسانی است دراین باره می توان گفت که مناقشات فزاینده بین صاحب نظران و نقدهای صورت گرفته بین کمی گرائی وکیفی گرائی ، زمینه را برای شکلگیری پارادایمهای ترکیبی فراهم کرد که بر ضرورت همگرایی پارادایمی هر دو رهیافت کمی و کیفی به صورت توأمان در شناخت پدیدهها تاکید داشتند و معتقد بودند باید از آنها بهره گرفت. طرفداران روش های کمی وکیفی در علوم انسانی مناقشه مستمری داشته اند کمی گرایان نتایج پژوهشهای کیفی را فاقد وجاهت علمی وفاقد روائی وپایایی وقابلیت تعمیم می دانند وکیفی گرایان روشهای کمی در علوم انسانی را رویکردهای ماشینی ، بی روح وفاقد نقش پذیری پژوهشگر ومناسب علوم سخت می دانند ولذا ضرورت همگرائی بیشتر ونگاه دقیق تر ومنصفانه به نتایج این پژوهشها از اهمیت برخوردار است. برای آشتی این دو دیدگاه پاراگماتیستها و عملگرایان تلاشهائی را انجام دادند اما در چند دهه گذشته در این ارتباط پارادایم دیگری که عمدتا با نام روی باسکار. نویسنده و فیلسوف بریتانیایی پا به منصه ظهور نهاد و رئالیسم انتقادی نام گرفت با نگاهی عمیق تر به واقعیت معتقد است جهان به سادگی قابل تقلیل به برداشتها و تجارب نیست و ماهیت واقعیت به سادگی قابل درک توصیف و اندازهگیری قلمداد نمیشود این دیدگاه معتقد بود که عناصر کلی واقعیت در خارج به طور مستقل وجود دارند و اما دانش ما نسبت به آنها محدود است بر این اساس این پارادایم نگاهی لایهای به واقعیت داشت و معتقد بود که باید واقعیت را چند لایه دید و هر لایه را جدا جدا مورد بررسی قرار داد واز یک تنوع روشی در عرصه مطالعات علوم انسانی ودر تحلیل لایه های مختلف واقعیت حمایت می کند. که این مباحث وپارادایم های جدید که درایران کمتر به آن پرداخته شده وتکنیک های پژوهشی آن کمتر شناخته شده است می تواند مورد بحث های جدی تری قرار گیرد .
3- طرح ظرفیت ها ی فناوری های نوپدید و روش های دیجیتال در علوم انسانی
طرح ظرفیت ها وکاربردها وچالشهای روش های پژوهشی بین رشته ای و روش های دیجیتال در علوم انسانی از جمله دیگر مباحث مهم روشی در حوزه علوم انسانی است اینکه تکنولوژی های جدید وتغییرات فناوری چگونه می تواند به بهبود روشها در علوم انسانی کمک کند ؟ وچگونه می توان با استفاده از این امکانات جدید به فهم دقیق تر از واقیت پرداخت یکی از مباحث مهم است . هوش مصنوعی وفناوری های جدید دیجیتال جدید قدرت محاسبات را برای پژوهشگران افزایش داده وداده های گسترده ای را برای آنها فراهم آورده است و امکانات ارتباطی وپژوهشی چدیدی را برای فهم دقیق تر واقعیت خلق کرده است لذا این بحث که چگونه می توان از این فرصت ها برای ارتقا علوم انسانی بهره مند شد از اهمیت خاصی برخوردار است ؟ ولذا آشنائی با پویایی های جامعه وظهور پدیده ها ومسائل وتکنولوژی های جدید ونوپدید و ،فناوری ها و ابزارهای اطلاعاتی جدید و نظائر آن که می تواند در حوزه روشهای کیفی وکمی وجمع آوری وتحلیل اطلاعات تحول مهمی را ایجاد کند .
4-طرح ظرفیت ها ی روش های پژوهشی بین رشته ای
از سوی دیگر استفاده از روشهای بین رشته ای وآشنائی با آنها وظرفیت های میان رشته ای وفرا رشته ای روش های پژوهش در علوم انسانی ، اجتماعی ، تجربی وهنر نیز در این راستا از اهمیت برخوردار است واگر انسان را محور وموضوع علوم انسانی بدانیم می توان از قرابت روشی وپیوند روشی رشته های مختلف علوم انسانی وهم افزائی آنها سخن گفت. اینکه چگونه می توان از روشهای مورد استفاده در رشته های دیگر استفاده کرد ومعرفی آنها بمنظور فعالیتهای بین رشته ای در راستای هم افزائی جوهره علوم انسانی از جمله مباحث این همایش است.
5- تحلیل کاربست روش های پژوهش در علوم انسانی وچالش های موجود آن
متاسفانه در بسیاری از پژوهشها و رسالهها و پایاننامههای دانشگاهی مسئله روش با ضعف های جدی مواجهیم مبتنی بر برخی کارهای فرا مطالعه که در خصوص وضعیت پژوهش های دانشجویی درایران منتشر شده است می توان به موارد زیر بعنوان چالشهای روشی این پژوهشها اشاره کرد : بسیاری از رساله وپایان نامه ها وپژوهشهای علوم انسانی با مشکلات مختلفی مواجه می باشد :
کم توجهی به منطق روش و دلایل توجیهی در انتخاب ”روش“ خاص وکم توجهی به بنیادهای نظری وفلسفی ونوع انسانشناسی مستتر در اتخاذ هر نوع روش و ملاحظات همراه با آن ،، نا آشنایی پژوهشگران با طیف متنوع روشها ، ارتباط حاشیه ای روش با متن پژوهش ، خلط روشهای کیفی با یکدیگر و عدم تمیز میان واژگان تخصصی هر روش ، فرو کاست روشها به رویکردی ابزاری صرف ونادیده گرفتن نقش پژوهشگر ، روشن نبودن استانداردها در ارزیابی کیفیت پژوهشهای کیفی ،ضعف های جدی در الگوی مهارتهای تحقیقاتی وکم توجهی به آموزه های درسهای روش تحقیق در دوره های آموزشی ، خطاهای مفهوم شناختی در پژوهش ها ، خطاهای واحد تحلیل و خطاهای ناشی از نمونه گیری نادرست وغیر نما ، خطاهای ناشی از فقدان اعتبار ، خطاهای قیاس وتعمیم وتمثیل وترکیب غیر معتبر ، خطای تقلیل گرایی علی، خطای جایگزینی پیوستگی وتقارن بجای علت ، خطای پردازش ومدیریت داده های کمی و آماری . که وقوع هریک از این خطاها کافی است که تحقیق علمی را از فرایندهای نظام یافته منحرف کند ونتایجی نامعتبر بدست بدهد . واین مباحث نیز می تواند در این همایش بحث شود.
در خاتمه از همه شما محققان واساتید ارجمند ودانشجویان عزیز در این همایش وهمه دست اندکاران تشکر می کنم .با تشکر از توجه شما