دکتر فوزی
درابتدا کلیاتی در خصوص بحث این حلقه واین کتاب مطرح کنم وبعد از مطالب همکاران دیگر استفاده خواهیم کرد. همانطور که مستحضرید اندیشمندان ایرانی سه رویکرد کلی به نسبت ما با تجدد دارند. . یک رویکرد تجدد رو کامل میپذیرد وخواستار اخذ بی کم وکاست تجدد است که برخی متفکران مانند آخوند زاده یا تقی زاده براین رویکرد تاکیدداشتند
رویکرد دوم که توسط بسیاری از اندیشمندان ایرانی مطرح شده است بدنبال بومی سازی تجدد واخذ وگزینش از آن ویا تصرف در آن وخلق یک مدل بومی از تجدد هستند که دراین باره دیدگاه های مختلفی مطرح است برای مثال، الگوی پذیرش و اخذ تجدد غربی خود براساس امکان همسویی دین و تجدد دستکم به دو الگوی تجددگرایی همسو با دین و تجددگرایی دین گریز قابلتفکیک است و در نسبت با ملیت نیز به ایران باستانگرایان و پذیرش واقعیتی به نام فرهنگ ایرانیاسلامی به طیفی از گونهها تقسیم میشوند. در واقع این جریان دوم بدنبال پیوند بین تجدد ومولفه های دینی وملی درایران هستندوبر همسویی تجدد با مبانی دینی وفرهنگ بومی تاکید می کنند . وتلاش دارند اثبات کنند که مثلا تجدد با اسلام مغایرتی ندارد ویا می توان با گزینش وتصرف بین تجدد ومولفه های دینی وملی آشتی برقرار کرد. مثلا حسین کاظم زاده توی مجله ایرانشهر از تمدن ایرانی سخن می گفت که دین وملیت از جمله ارکان آن بود ویا کسروی میاد هم سنت رو نقد میکند هم تجدد رو نقد میکند و یا مثلا فخرالدین شادمان بر ضرورت پیوند بین تجدد با هویت شرقی تاکید می کند علامه نایینی از پارلمان بعنوان نهادی غربی وآزادی وبرابری به صورت مشروط دفاع می کند بر خلاف شیخ فضل الله که میگفت کلمه قبیحه آزادی، نائینی میگفت آزادی ریشه در دین دارد و چون ما همه بنده ی خداوند هستیم برابریم وفقها سعی کردند با این بحث ها با این استدلالها از تجدد و همسویی آن با دین دفاع بکنند .
اما در کنار این دو دیدگاه ، نگاه سومی نیز بتدریج شکل گرفت که تجدد را نقد ونفی می کرد واز نوعی بازگشت به سنت دفاع می کرد. به گفته آنها تجدد تجربه ای بی ارتباط با فرهنگ شرق است ودارای بنیانهای هستی شناسانه وانسان شناسانه متفاوتی است و با جوامع شرقی، همسویی و همگونی ندارد افرادی مثل مثلا فردید ، سید حسین نصر این مباحث را مطرح می کردند. این مباحث از یکسو تحت تاثیر سنت گرایان درغرب ونقد مدرنیته وعوارض آن وهمچنین تحت تاثیر پیامدهای ناگوار برنامه های شبه مدرنیستی درایران دوران پهلوی مطرح شد.
داریوش شایگان نیز در ابتدا به این جریان فکری تعلق داشت وکتاب آسیا در برابر غرب را براین اساس نگاشت. او نیز غرب وتجدد را نفی و نقد میکند وغایت آن را نیهلیسم می داند. ومعتقد است که تجدد بومی نیز راه بجایی نمی برد و ما باید از ظرفیت سنت در جامعه شرقی استفاده بکنیم و سنت رو احیا بکنیم البته شایگان در سالهای بعد یک مقدار فاصله گرفت و به جریان دوم نزدیک شداو یک زندگی پر فراز و نشیبی هم داشت مادرش گرجی وپدرش تبریزی بود. دایه روسی داشت و به چندین زبان گرجی و روسی و ترکی وهندی ،فرانسه و .. آشنا بود
در فرانسه وانگلیس تحصیل کرد اول می خواست پزشک بشه ولی رفت ادبیات خواند و بعد به دانشگاه تهران رفت و با سید حسین نصر آشنا شد و و خیلی ارتباط خوبی با اینها داشت حتی با علامه طباطبایی هم ارتباط خیلی خوبی داشت یک زندگی خیلی خاصی داره بعد از انقلاب هم به فرانسه برگشت و اونجا یه تحولی در اندیشهاش به وجود اومد
داریوش شایگان متولد تهران (۱۳۱۳ _۱۳۹۷) دارای پژوهش گستردهای دربارهٔ زبان و فلسفهٔ هندی بود. او آثار متعددی نگاشت که دو کتاب بتهای ذهنی و خاطرۀ ازلی و آسیا در برابر غرب او از اهمیت خاصی در این پژوهش برخوردار است.
دغدغهٔ ذهنی او بحث تجدد و عقبماندگی شرق و تحلیل تمایزات و گسستهای جوامع شرقی و غرب جدید بود. او در غربشناسی تحتتأثیر اشپنگلر، هایدگر و نیچه بود و سعی میکرد نشان دهد که این دو جامعه نظام معرفتی و هستیشناسی متفاوتی دارند. شایگان سیر حرکت در تمدن غرب را نزولی میدانست: از عقل به غرایز، از تفکر شهودی به جهانبینی تکنیکی، از غایتگرایی و معاد به تاریخپرستی و از جلوۀ مطلقبودن به سوی خود و فزونخواهی در برابر خدا و طبیعت (شایگان، 1371: 20).
برایناساس، وی پیشرفت در تفکر معاصر را یکی از اجزای نیهیلیسم غربی میداند که هیچگونه پیوند و سنخیت فکری _ فرهنگی با شرق ندارند (شایگان، 1372: 50). و بیشتر مفاهیم جاری امروز در ایران و در بسیاری از کشورهای آسیایی، که از نظامهای ارزشی و ایدئولوژیهای غربی گرفته شده است، در تفکر سنتی شرق مصداق و مابهازایی ندارد (همان، 51_54). و مدرنیته نظام ارزشی خود را بر ما تحمیل کرده، و ما در میان دو جهان بیگانه از یکدیگر به سر میبریم. ما در مواجهه با غرب شیفتهٔ نظامهای سیاسی و حقوق آن شدهایم و مفاهیم مدرن چون حق و آزادی را پذیرفتهایم بدون آنکه به الگوی معرفتی، که مبنای این مفاهیم بود، توجه داشته باشیم. لذا وی ناسیونالیسم، دموکراسی، بلشویسم و… را حاصل غربزدگی میداند که باید از گفتمان آسیا طرد شوند.
برایناساس، شایگان با چنین نگرشی مفاهیمی همچون توسعه و عقبماندگی را طرد میکند. به گفتهٔ او، «عقبماندگی کشورهای آسیایی عقبماندگی از تاریخ غرب است که اگر انجام تاریخ غرب را نیهیلیسم یا فراموشی وجود یا گریز خدایان تعبیر کنیم، عقبماندگی عبارت است از یک مرحلهٔ آلودگی کمتر به عواقب چنین تاریخی.» (همان، 46) این آلودگی کمتر فقط زمانی میتواند جنبۀ مثبت عقبماندگی را حفظ کند که سوژۀ شرقی بتواند حرکت جبری تاریخ را پس زند. اما چون هم نمیتواند و هم نمیخواهد به عواقب آلودگی پی ببرد، تهدید آلودگی و عواقب و امراض آن دوچندان خطرناک است (همان، 46).
و لذا به عنوان راهکار برای برونرفت از این وضعیت شایگان در جستوجوی احیای نوعی هویت ناب و تاریخی است که پیشاپیش در بافت فرهنگیِ تمدن شرقی تثبیت شده است. از دید شایگان، راهحل مسئلۀ احیا «معنویت فرهنگی» است که از طریق احیای «خاطرۀ ازلی» ممکن است. شایگان با تلقی شرق به مثابهٔ تنها مخزن باقیماندهٔ انسانیت، اصالت و معنویت به روشنفکران آسیایی هشدار میدهد که از هویت فرهنگی خود با بهرهگیری از خاطرۀ ازلی حفاظت کنند و به مقابله با تفکر غربی بپردازند. «با خاطرۀ ازلی خود خلوت کنند و با بازیابی پیغام مستور در آن خاطره به مقابله با تفکر غربی برخیزند.» (شایگان، 1355: 71) و معتقد است که باید از منطقِ تجدد و دستاوردهای مدرنیته به خاطر نیهیلیسمی که گریزناپذیر است دوری جست. او دین را، که از آن به عنوان خاطرۀ ازلی [مشترک] یاد میکند، عامل یکپارچگی و تعیین هویت در چهار کانون تمدنی آسیا میداند و معتقد است که دین (اسلام، تائو، هندو، بودا) یگانه کلیت و حقیقتی است که میتواند شرق را از چهار حرکت نزولی تمدن غربی در امان نگاه دارد و موقعیت او را در مسیر رستگاری حفظ کند و به باززایی و شکوفایی میراث آسیایی خود، که غایتش رستگاری است، بپردازند و از سراشیب حرکت نزولی تمدن غربی در امان بمانند، و همچنین اسلام را خاطرۀ ازلی مشترک ایرانیها و تشیع را به طور خاص منبع اصلی هویت آنان میخواند.
در مجموع، شایگان در آثارخود تلاش میکند تا با تمایز و تفکیک دو تمدن شرق و غرب به عدمقابلیت انطباق تجدد غربی با ویژگیهای جوامع شرقی بپردازد و خواستار الگوی پیشرفت مبتنی بر غایات و هویت ناب و تاریخی و دینی شرق است که پیشاپیش در بافت فرهنگیِ تمدن شرقی تثبیت شده است. او معتقد است که مسیر تحول جوامع شرقی از جمله ایران باید هرگونه الگوی پیشرفت همسو با هویت دینی و معنوی ایران بازسازی گردد.